جدول جو
جدول جو

معنی نقش طراز - جستجوی لغت در جدول جو

نقش طراز
(رَ دَ / دِ)
نقش گر. نقاش. مصور. (از آنندراج) :
دهر ز چرخ اطلسش کرده ردای کبریا
نقش طراز آن ردا عین بقای ایزدی.
خاقانی.
چون وچرا نقش طراز تن است
آینۀ صورت از او روشن است.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نقش طراز
زموده تراز نگار گر نقاش مصور
تصویری از نقش طراز
تصویر نقش طراز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ رَ /رِ)
نقاش. مصور. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نقش پیوند. (ناظم الاطباء). صورتگر:
بدان گلشن رسید آن نقش پرداز
همان نقش نخستین کرد آغاز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(شِ طَ)
نام یکی از دهستانهای بخش خلیل آباد واقع در باختر کاشمر، سر راه شوسۀ عمومی سبزوار. دارای 6 آبادی. دارای 2502 تن سکنه. دیه های مهم: جابور (با 1689 جمعیت). کندر (با 2203 جمعیت). (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
مرادف نقش پرداز. (از آنندراج). نقش طراز. نقشگر. نقاش. مصور. (از ناظم الاطباء) ، ظاهراً در این بیت به معنی نواساز و نوازنده و نی نواز است. و رجوع به نقش زدن شود:
به صاحب اصولی ز دف بی نیاز
ز پرنغمگی بی صبا نقش ساز.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ اَ)
مقابل ساده باز. (آنندراج). کسی که با وقوف و هوشیاری و دانائی قمار می کند. (ناظم الاطباء). دغل. (یادداشت مؤلف). حیله گر:
بالابلند عشوه گر نقش باز من
کوتاه کرد قصۀ زهد دراز من.
حافظ.
به حریفان نقش باز مگو
ساده باز از کسی دغا نخورد.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نقش طرازی
تصویر نقش طرازی
نقاشی مصوری
فرهنگ لغت هوشیار
چامه تراز سراینده شاعر سخن پرداز: ور نظم طراز آفتاب گردد بدبیند شان سایه بان ایوان. (عثمان مختاری. چا. همائی. 413)
فرهنگ لغت هوشیار
دراز بیکاره کسی که دارای قد و قامت و یال و کوپال ولی بیکاره و بی غیرت باشد نقش بحرام
فرهنگ لغت هوشیار
نقاش مصور: از طبع رنگ آمیزش دل نقش پردازان ختا ببادیه حیرت سرگردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقش ساز
تصویر نقش ساز
نگارگر نقاش مصور
فرهنگ لغت هوشیار
مصوری، نقاشی، نقشگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رسام، مصور، نقاش، دخیل
فرهنگ واژه مترادف متضاد